آرمانآرمان، تا این لحظه: 17 سال و 25 روز سن داره

آرمان روان

افتادن اولین دندان

دیروز ظهر دندون جلوی آرمان ردیف پایین افتاد. البته من فکر میکنم خیلی زوده. شاید بخاطر اینه که پسرم خیلی کم شیر میخوره. این اتفاق ظهر موقع ناهار خونه باباجون افتاده و باباجون دندون پسرمو لای دستمال کاغذی پیچیده و بهش گفته که بذارتش زیر بالشش تا فرشته ها دندونش رو بردارن و بجاش براش کادو بذارن. بابا احسانم دیروز بعدازظهر کادو رو که یه جورچین بن تنی بود خرید و صبح قبل از بیدارشدن گل پسر گذاشت بالای سرش. صبح خیلی ذوق زده شده بود. دیروز یادم افتاد که این اولین دندون آرمان بود که درآورده بود و سر دراومدنش پسرم خیلی اذیت شد و حالا هم که راحت افتاد. جالب اینجاست که بابا احسان می گفت: به مدرسه زنگ بزن و به معلمش بگو حواسش باشه نکنه بچه ها آرمانو مسخر...
7 آبان 1391

آرمان و مدرسه

سلام دوستای خوب. خوشبختانه آرمان خیلی زود و راحت با مدرسه کنار اومد. اسم دوست صمیمیش که قبلا هم باهم یه مهدکودک میرفتن و الانم کنار هم میشینن آرین هستش. خاله مهربونش خاله لیلاست. اقای راننده سرویسش  که آرمان خیلی دوسش داره آقای مختاری و اسم هم سرویسیهاش نوید، مهران و عباسه.اسم کلاس آرمانم آمادگی شقایقه. اینم چند تا عکس از آرمان با روپوش مدرسه و در کلاس درس. ...
3 آبان 1391

شیرین زبون

معمولا آرمان جون به قول یزدیها خیلی خوش حال و احوال نیست. یعنی وقتی یه جا وارد میشه به زور سلام میده و موقع خداحافظی هم زودی فرار میکنه که مجبور به خداحافظی نشه. ولی دیروز یه اتفاق بامزه افتاد. وقتی می خواستیم از خونه آقابرزگ بریم خونه خودمون باباجون گفت: آرمان جون باز خداحافظی یادت رفت. پسرگلم هم گفت: آخه من از لحظه خداحافظی بدم میاد. ...
3 آبان 1391
1